دستم به بیداریت که نرسید
این بار خواهشم را عوض خواهم کرد:
گوشه دنجی در خوابهای آشفته ام با من قرار بذار
به آغوش خیالیـت هم راضی هستم ....
خيلی ديره
وقتی که تازه می فهمی اونی که از همه ساکت تر بود
بيشتر از دیگران دوستت داشت
ولی تو حواست به شيرين زبونی يه عشق دروغی باشه ...
دیگه پای نقاشی هام امضا نمیزنم
من
بدون تو
فقط درد میکشم درد ...
با هر منطقی حساب کنی
خسته ام خسته ...
نذر کردم تا بیایی هرچه دارم مال تو
چشمهای خسته وپرانتظارم مال تو
یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو
آرزویم هیچ قلب بیقرارم مال تو ...
چگونه بدون تو نگیرد دل من ؟
اینجا که ساعت هیچ
آیینه و
هوا هم
به تو معتادند ...
اگر میبینی صدای مرور خاطرات را زیاد میکنم تا گوش جهانیانیان کَر بشود
غرورم میانه داری میکند تا صدای شکستن دلم را هر کس نشنود !! ..
نزدیک هم که باشی
حتی شانه به شانه
و دست در دست
چشم در چشم
باز حسرت به قلبم چنگ میزند
که تو سهم من نیستی ....
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه میگفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین ...
باران کمی آهسته تر
اینجا کسی در خانه نیست
من هستم و تنهایی و دردی که
نامش زندگی است ...
توباش نه برای اینکه تنها نباشم عزیزم
... باش تا در دنیای تنهایی ام تنها تو باشی
لبخند بزن عزیزم
برآمدگی گونه‌های تو توان آن را دارد که امید رفته ام را باز گرداند
تجربه ثابت کرده که
گاهی
قوصی کوچک می‌تواند معماریه بنایی را تغییر بدهد
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند 